ENGLISH| صفحه خبر | خبرنامه | مقاله | اطلاعیه | درباره کانون | پیوندها
 
 
رفیق مسعود طاعتی هم از میان ما رفت
احمد موسوی

١- رفیق مسعود طاعتی نیز از میان ما رفت. مسعود طاعتی، زندانی سیاسی دهه ٦٠، در روز شنبه ١٩ دیماه ٨٨، پس از پنج سال مقاومت در برابر بیماری مرموز ام اس و پارکینسون، در سن ٥٥ سالگی از جمع یاران خود پر کشید. در طی این سال ها، بیماری مسعود، آنچنان در وجودش ریشه دوانده بود که در واپسین هفته ها و روزهای زندگیش، دیگر عضلات تنومند مسعود، از همراهی و یاری با او،  باز مانده بودند.
در پس این سال ها، من نیز همانند بسیاری از رفقای مشترک و هم بند با مسعود، که اکنون روزگار تبعید را سپری می کنیم، از پنج سال پیش جسته و گریخته، از ابتلای مسعود به یک بیماری ناشناخته آگاه شدم.

سه سال پیش، در استکهلم سوئد، در مراسم سالگرد جان باختگان کشتار تابستان ٦٧، با رفیقی تبعیدی از هم بندی های سال های وحشت زندان قزل حصار، دیداری دوباره داشتم. آنهم دیداری از پس گذشت بیست و دو سال.

وی با اشاره به بیماری مسعود، و آب شدن قطره قطره عضلات قامت بلندش، طرح سئوالی را پیش رویم گذاشت. او، با حسی رفیقانه نسبت به مسعود و دیگر رفقایی که به سرنوشت مسعود دچار گشته و چه بسا در آینده بدان گرفتار آیند، همراه با خشمی فرو خفته نسبت به شکنجه گران مالیخولیایی جمهوری اسلامی گفت: مسعود و مسعودهای دیگر، که در زیر آنهمه شکنجه های بازجویان آدم کش سرافراز و استوار ماندند، بی آنکه قامت خم کنند، اکنون، آیا جان و جسم سرکش شان، تاوان مقاومت و تحمل رنج شکنجه های طاقت فرسای دوران بازجویی و سال های استقامت زندان را پس نمی دهند؟

طرح این پرسش، سکوتی کوتاه در میان مان افکند. و آنگاه این رفیق، صحبتش را اینگونه ادامه داد: چه خوب است، تو و دیگر رفقایی که دستی در نوشتن دارید، به کالبد شکافی این مهم بپردازید.
او در ادامه یادآور شد: ما، اجازه نداریم شاهدان خاموش آب شدن قامت تنومند آن دسته از یاران مان باشیم، که شمع جان و جسم شان، تاوان ماندگاری، استقامت و تحمل آنهمه درد ویرانگر شلاق و شکنجه را هم اینک، اینگونه در سوختن و قطره قطره آب گشتن وجودشان، پس می دهند.

یک سال از دیدار من با این رفیق گذشت. یک سال بعد از آن صحبت ها، یعنی دو سال پیش با خبر شدم که مسعود برای مداوای بیماریش به کشور آلمان آمده است. با وجود اینکه قرار بود، برای چند روزی هم به کشور سوئد بیاید، چندین بار، به منزل رفیقی که میزبان مسعود در آلمان بود تلفن کردم تا پیش از آمدن مسعود به استکهلم، حداقل صدای مسعود را از آنسوی خط تلفن بشنوم. مسعود بیرون بود و من شوربختی آن لحظه ها را، به شیرینی دیدار مسعود در سوئد، به خود حواله می دادم. مسعود در آخرین روزهای سفر، تغییر برنامه داد و از آمدن به سوئد منصرف گردید.

و اینک دو سال پس از آن سفر، که با شور بختی من قرین شد، مسعود با تنی فرسوده از رنج سال های بیماری، به سفری بی باز گشت تن سپرد و نا باورانه از میان ما رفت.

٢- روایت من از مسعود، به زندان قزل حصار باز می گردد. به دوران تبعیدام در بند یک واحد یک قزل حصار، به سال های ٦٤- ٦٢.  دوران اقتدار "خدا گونه" حاج داود رحمانی بر زندان قزل حصار.
وقتی اولین بار از پشت میله های بند مسعود را دیدم، تمام وسعت نگاهم بر قامت بلند مسعود خیره ماند. خیره گی نگاهم دو چندان گشت، آنگاه توانستم مسعود را از زاویه نیم رخ نیز تماشا کنم.
قامت بلند و تنومند مسعود، همانند ستونی چهار تراش، از هر طرف که به تماشایش می نشستی، چهار گوش و خوش تراشی آن قامت تنومند را به نمایش می گذاشت. ستونی که بعد ها در پرسشی بلندای قامت او را دانستم. بلندای قامت مسعود، دو متر و یک سانتی متر بود
همین بلندای قامتش بود، که او را در زندان از منظر رفاقت و دوستی، از مسعود طاعتی به "مسعود طولانی" شهره ساخت.  

بلندای قامتش دو چندان می شد آن هنگام که رفقای بزرگ کوچک اندام بند، در کنارش می ایستادند، یا پهلو به پهلوی او قدم می زدند. قدم زدن مسعود در همراهی با شیرنگ، سعید عرب و ماشاالله حسینی، (یکی از عاشق ترین کشتگان آن تابستان مرگبار)، تعبیر دقیق نمایش "فیل و فنجان" بود.
مسعود طاعتی ملی پوش و کاپیتان تیم ملی بسکتبال ایران در رژیم گذشته بود. مسعود یکی از والیبالیست های خوب زندان هم بود. پس از برکناری حاج داود و باز شدن درب اتاق های بند، مسابقات والیبال بند با حضور چهره های شاخص والیبالیست بند از قبیل مسعود طاعتی، اسد کاریان، اسماعیل میهن دوست و دیگر والیبالیست های ارزنده بند، در میان آنهمه تنگناهای زندان و بند، دنیائی از شور و شادی و شوق را به همراه داشت.
مسعود از فعالین تشکیلاتی سازمان چریک های فدائی خلق ایران (اقلیت) بود. او در سال ٦٠ دستگیر گردید. شکنجه های طاقت فرسائی را بر تخت شکنجه تحمل کرد، استوار ماند، در این استواری، قامت بلند او، بلندتر از پیش، قد کشید و سر برافراشت.

مسعود قتل عام هزاران زندانی سیاسی در تابستان ٦٧ را تجربه کرد. او یکی از شاهدان و جان بدر بردگان کشتار بزرگ تابستان ٦٧ بود، که سر انجام پس از طی بیش از هفت سال تحمل زندان و بند، در پایان سال ٦٧، از زندان آزاد گردید.

با شکوه ترین روز بند با مسعود طاعتی

٣ - پس از برکناری حاج داود رحمانی از حاکمیت خداگونه اش بر زندان قزل حصار، در روزهای اول پائیز ٦٣، درهای بند نیز باز شد و بند شکل عمومی به خود گرفت. ورزش تا پیش از آن، مطلقا ممنوع بود. سرپیچی از این قانون کذائی، تنبیهات وحشتناکی را به همراه داشت.

بعد از باز شدن بند، ورزش و نرمش به صورت فردی ممنوع اعلام شد. نرمش جمعی هم از طرف مسئولان جدید زندان به پذیرش یک تواب، به عنوان مسئول و پیش قراول نرمش مشروط گردید. بند به صورت یک کل به هم پیوسته از پذیرش این خواسته میثم- رئیس تازه زندان- سر باز زد.
زمان نرمش، صبح ها، پیش از ساعت بیدارباش معین شده بود. با امتناع پکپارچه بند، از بند ٥٠٠ نفره، هر صبح، حداکثر تا ده نفر که تواب بودند، نرمش صبگاهی را با پذیرش مسئولیت یک تواب آغاز می کردند.
مقاومت بند در اعتراض به پذیرش یک تواب به عنوان مسئول ورزش شش ماه طول کشید. مسئولان زندان در نهایت تسلیم مقاومت یکپارچه بند شدند و از زندانیان بند خواستند تا از میان خود یک نفر را به عنوان مسئول ورزش انتخاب کنند.
رفیق مسعود طاعتی که از زندانیان شاخص بند و مورد تایید همه بود، از طرف جمع زندانیان به عنوان مسئول ورزش انتخاب شد.

به دنبال این انتخاب، در یکی از نخستین روزهای فروردین ماه ٦٤، اولین روز ورزش آغاز گردید. از شامگاه روز قبل،  شور و شوقی در خور تحسین کل بند را فرا گفت. زندانیان بند با حضور در نرمش صبح روز بعد، خود را برای شرکت در نخستین پیروزی سیاسی بند آماده می کردند.
چه صبح شکوهمندی بود. غرور و شادی در جمع زندانیان بند موج می زد. زندانیان، در دو صف موازی در کنار هم قرار گرفتند. مسعود طاعتی با قامت بلند و تنومندش در پیش قراول صف دوندگان قرار گرفت. هنگام دویدن در هواخوری بزرگ بند، اول و انتهای دو صف موازی به هم رسیده بودند. تنها دیدن قامت بلند مسعود، از میان مجموعه دوندگان به نظم ورزش قوام می داد.

نرمش که شروع شد، شکوه مندی آن روز سرفراز، بیش از پیش، شکوه خود را  آشکار کرد.  حیاط بزرگ بند به یکباره، یک باغ سروستان شد. باغی پر از سروهای انسانی که در همراهی با نسیم حرکت های نرمشی مسعود وزیدن آغازید.

مسعود طاعتی نیز از میان ما رفت

٤- مسعود طاعتی، بلند سرو باغ سروستان بند یک واحد یک قزل حصار، از میان ما رفت. در طی سه دهه از حاکمیت جمهوری اسلامی، آنقدر رفیق و یار در آن دیار غریب از دست داده ایم که دیگر گریستن نیز از ما دریغ شده است. تو گویی، زایش و استمرار این نوزاد حرامی نه در طی سی سال ماندگاری اش، که پیش از آنکه زاده شود، در به خون تپیدن روز شمار یاران سرو قامت مان نطفه بسته بود. چه در آن سال های مرگ وجنون، سال های اشک و آتش و خون، که گروه گروه، دسته دسته یارانمان را در گور کردند. چه اکنون، در این سال های تبعید، رفقای بازمانده از آن سال های تباهی و مرگ ، یک به یک، در مرگی زود هنگام و نا باورانه زندگی را بدرود می گویند.

در آن سال ها، در آن روزگار شوربختی و وحشت سال های زندان و داع و درفش، که کشتار و مرگ، پر رونق ترین کالای بازار مکاره خمینی بود، پیش از آنکه قلب سرکش رفیقی با  سرب داغ آدم کشان جمهوری اسلامی در فوران خون غرقه گردد، گاه گاهی هرچند اندک، بخت با ما یار می گشت تا آخرین ضربات پایداری قلب یاران مان را پیش از آنکه به رگبار بسته شوند، بر سینه های لرزان خود بفشاریم؛ یا از پشت روزنه دریچه ای گل بوسه های اشک و بی قراری را  به سوی راهیان اعدام و چوبه دار پرواز دهیم، یا در فضای زنجیری سکوت سلول، نغمه خوان بی صدای تکرار تق تق رگبار گلوله ها ی آدم کشان رژیم بر شاخسار سرخ سحر باشیم.
 اما دریغ و درد که در روزگار شوربختی تبعید، هر از چندگاهی به یک خبر بسنده می کنیم. و آنگاه در بغضی فرو خورده که دیگر حتا صدای حق حقی نیز از آن بر نمی آید، تنها تصویرگر چهره های عاشق ترین زندگان آن سال های آتش خون باشیم. آنهم تصویری از پس سال های جدائی، از پس غبار گذشت زمان و در پستوی لایه های مه آلود حافظه مان باشیم.
اگر کشته شدگان آن سال، عاشق ترین زندگان آن دیار بودند، بدون شک مسعود، یکی از عاشق ترین زندگان بازمانده از آن تابستان خونین بود.

در آن تابستان، بر مرگ نابکار انبوه عاشق ترین کشته گان آن دیار گریستیم. و اینک در زمهریر زمستان، با فروکش کردن یکی از شعله های بلند بازمانده از آن تابستان، در پچ پچ لحظه های بی قراری خود، به نجوا نشسته ایم.

تا آن زمان که نوبت به ما رسد و رفیقی دیگر، روایت گر خموش لحظه های بی قراری روز و ماه و سال های ماندگاری ما باشد.

  ٢٧ دیماه ٨٨

 

 

 
   
ENGLISH| اسناد زندان| آمار احکام مرگ در ایران | گالری عکس و طرح | تماس با سایت| تماس با کانون